نامه به همسرم
من ِ او
سرگذشت کسی که هیچکس نبود

همسفر عزیزم

گمان مبر که اگر گاهی از شدت مشغله و کار زیاد و یا حتی شیطنتها و حواس پرتیهایم پیدایم نمیشود , تو را فراموش کرده ام

مبادا چنین روزی بیاید که آنگاه روح و تنم توان بر دوش کشیدن یکدیگر را نخواهند داشت

گمان مبر با تو سرد و بتو بیتفاوت شده ام

اگر دستانمان بهم میرسید اینگونه نبود

گمان مبر میتوانم جز تو خدای دیگری را روی زمین بستایم  که دیگران هرگز برایم معنا ندارند

ما راه طولانی را با هم پشت سر گذاشته ایم . جوانیمان را دست هم داده ایم و رفته رفته به آنجا خواهیم رسید که جز وفاداریمان چیزی  نمانده  تا دستانمان را محکمتر بهم بفشارد

انچه در انتها باقی میماند یک گره کور و باز نشدنی میان دلهایمان است . آنقدر که نگاهمان را به دلهایمان  دوختیم ...

عزیز مهربانم مرا ببخش اگر تو را می آزارم و به حساب بیمحبتی ام نگذار .

دلبسته تو

 

 

 

بوس             



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392برچسب:, توسط او ساعت 7:18 |